داستان
مقدس اردبیلی و جواب سؤالات از امام زمان
قسمت دوم
…هنوز از آن گفتگو چیزی نگذشته بود که آن مرد خارج شد و از شهر بیرون رفت و به سوی مسجد کوفه سرازیر شد من نیز به لحاظ کنجکاوی او را تعقیب کردم او آنجا در مسجد داخل محراب گردید و به سوی شهر مراجعت نمود.نزدیک دروازه نجف که رسید تازه سپیده صبح دمیده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر برمی داشتند و آماده نیایش صبحگاهی می شدند.ناگهان در طول راه مرا عطسه ای گرفت که نتوانستم جلوی آن را بگیرم و آن مرد متوجه من شد و برگشت چون به چهره اش نگریستم ، دیدم استادم آیت الله مرحوم مقدس اردبیلی است.
پس از سلام و انجام ادب به ایشان عرض کردم که:من در طول شب از لحظه ورود به حرم مطهر تا کنون همراه شما بوده ام لطفا بفرمایید که در حرم مطهر و در محراب مسجد کوفه با چه کسی سخن می گفتید؟
ادامه دارد…
هیچ نظری وجود ندارد