داستان های امام زمان

ملاقات فاضل مقدس اردبیلی با امام زمان

داستان های امام زمان(عج)-بیت ظهور

داستان

ملاقات فاضل مقدس اردبیلی با امام عصر ارواحنافداه:

سيد ميرعلاّم تفرشى كه از شاگردان فاضل مقدس اردبيلى است، می‏گويد:
شبى در صحن مقدس اميرالمؤمنين‏ عليه السلام راه می‏رفتم؛ پاسى از شب گذشته بود ؛ ناگاه شخصى را ديدم كه به سمت حرم مطهر می‏ايد. من نيز به سمت او رفتم ؛ وقتى نزديك شدم، ديدم استاد ما ملاّاحمد اردبيلى است. خود را از او مخفى كردم تا آنكه نزديك در حرم رسيد و با اينكه در بسته بود، باز شد و مقدس اردبيلى داخل حرم گرديد. ديدم مثل اينكه با كسى صحبت می‏كند. بعد از آن بيرون آمد و در حرم بسته شد. به دنبال او به راه افتادم ؛ به طورى كه مرا نمی‏ديد تا آنكه از نجف اشرف بيرون آمد و به سمت كوفه رفت. وارد مسجد جامع كوفه شد و در محرابى كه حضرت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شربت شهادت
نوشيده‏ اند قرار گرفت؛ ديدم
راجع به مسئله‏ اى با شخصى صحبت میكند و زمان زيادى هم طول كشيد. بعد از مدتى از مسجد بيرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نيز من به دنبالش میرفتم تا نزديك مسجد حنانه رسيدم. در آنجا سرفه ‏ام گرفت ؛ به طورى كه نتوانستم خودم را نگه دارم. همين كه صداى سرفه مرا شنيد، متوجه من شد و فرمود: آيا تو ميرعلاّم هستى؟ عرض كردم: بلى.
فرمود: اينجا چه كارمی‏كنى؟
گفتم: از وقتى كه داخل حرم مطهر شده ‏ايد تا الان با شما بودم ؛ شما را به حق صاحب اين قبر (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) قسم میدهم اتفاقى را كه امشب پيش آمد، براى من بگوييد. فرمود: میگويم، به شرط آنكه تا زنده ‏ام آن را به كسى نگويى. من هم قبول كردم و با ايشان عهد و ميثاق بستم ؛ وقتى مطمئن شد، فرمود: بعضى از مسائل بر من مشكل شد و در آنها متحير ماندم و در فكر بودم كه ناگاه به دلم افتاد به خدمت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بروم و آنها را از حضرتش بپرسم ؛ وقتى كه به حرم مطهر آن حضرت رسيدم، همان طورى كه مشاهده كردى، در بر روى من گشوده و داخل شدم ؛ در آنجا به درگاه الهى تضرع نمودم تا آن حضرت جواب سوالاتم را بدهند؛ در آن حال صدايى از قبر شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس ؛ زيرا او امام زمان تو است. به نزد محراب مسجد كوفه آمده و آنها را از حضرت حجت ‏عليه السلام سوال نمودم ؛ ايشان جواب عنايت كردند و الان هم بر میگردم.

به نقل از كتاب العبقرى الحسان، جلد۲ ص ۶۴.

نوشته‌های مرتبط

گوشواره با ارزش

Entezar

داستان امام زمان (عج) میخواهم سرباز لشکرم باشی

Entezar

روایتی تکان کننده از امام علی درباره حضرت مهدی

Entezar
بسیار خوش حال می شویم تا با ارسال نظرات ارزشمند خود مجموعه بیت ظهور را در تولید محتوای بهتر یاری نمایید.

هیچ نظری وجود ندارد