داستان های امام زمان

داستان نامه اى در کنار قبر مطهر

داستان های امام زمان(عج)-بیت ظهور

نامه اى در کنار قبر مطهر

ابو العبّاس، رشيد واسطى مى گويد:


به خاطر جنگى که به وقوع پيوست بود جدم،

“ورّام بن ابى فراس” از حلّه به کاظمين

پناه برده ودر حدود پنجاه ويک روز در آن جا اقامت نمود.
من نيز پس از او به قصد تشرف به سامرا حرکت

نموده ودر کاظمين او را ملاقات نمودم. هوا بسيار سرد بود.
وقتى دانست که قصد تشرف به سامرا را دارم. نامه اى به من داد وگفت:

اين را محکم در لباس خود حفظ کن!

وقتى به قبّه شريفه امام حسن عسکرى (عليه السلام) رسيدى،

اوّل شب به تنهايى وارد حرم مطهّر شو وآن قدر صبر کن که همه بروند،

آن گاه اين نامه را کنار قبر منوّر قرار بده! اوّل صبح (هنگامى که هنوز رفت وآمد

چندانى شروع نشده) بازگرد! اگر نامه را آن جا نديدى درباره آن چيزى به کسى مگو!
من نيز چنين نمودم، وپس از بازگشت نامه را نيافتم. به طرف شهر خودم

به راه افتادم، جدّم ورّام نيز پيش از من به حلّه بازگشته بود.

وقتى او را در منزلى ملاقات کردم، گفت: حاجتى را که مى خواستم،گرفتم.
صاحب الامر علیه السلام نامه جدم را از کنار

مزار پدرشان برداشته بودند و حاجت جدم را داده بودند.
بحار الانوار، ج 52، ص 53

نوشته‌های مرتبط

داستان سر پياله بپوشان که خرقه پوش آمد

Entezar

داستان نجات از جن

Entezar

داستان خاتون عشق بخش چهارم

Montazer
بسیار خوش حال می شویم تا با ارسال نظرات ارزشمند خود مجموعه بیت ظهور را در تولید محتوای بهتر یاری نمایید.

هیچ نظری وجود ندارد