داستان های امام زمان

امام زمان همه شما را دوست دارد

داستان های امام زمان(عج)-بیت ظهور

 داستان

امام زمان همه شما را دوست دارد !

✍آن روز هم مثل روزهای دیگر خدا، با یاد او به سوی مدرسه حرکت کردم.
سه شنبه در کلاس دوّم، درس حرفه و فن داشتم. بعد از مدّتی که طول کشید

تا بچّه ها وارد کلاس شوند، من نیز به دنبال ایشان وارد کلاس شدم. کلاس

را با نام  حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دعای فرج آقا امام زمان(علیه السلام) شروع کردم.

آخر زمانی که میخواهم درس را شروع کنم قبل از آن صلوات مخصوصه ی مادر سادات

و دعای فرج را به همراه بچه ها می خوانم و این کار باعث شده تا همه حفظ شوند.

نمی دانم چطور شد که پس از دعای فرج چند بیتی نیز از آقا امام زمان(علیه السلام)

به ذهنم آمد و شروع کردم به خواندن. گوشه ی سمت راست کلاس در ردیف

جلو یکی از بچّه ها به شدّت منقلب شده بود و گریه می کرد.
بعد از آن که دقایقی گذشت به سمت من آمد و گفت: آقا اجازه؟! می دانید که

چرا این قدر گریه می کردم؟ گفتم: نه! گفت: آیا می خواهید برایتان بگویم؟
گفتم: بگو،گفت: آقا شما که داشتید می خواندید یک دفعه دیدم یک آقایی

سبزپوش با صورتی پر از نور جلوی تخته ایستاده این طور فرمایش میکنند:
بگویید مهدی، بگویید مهدی(علیه السلام)… مهدی(علیه السلام) خوب است…

مهدی(علیه السلام) شما را دوست دارد.
بعد در حالی که بغض گلویش را فشرده بود و نمی توانست خوب صحبت کند،

گفت آقا اجازه! گمانم آقا امام زمان(علیه السلام) بودند.

من او را در آغوش گرفتم و گفتم همین طور است خود ایشان بودند.

? قاصدک های ظهور،دکتر علی هراتیان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

نوشته‌های مرتبط

داستان جایی برای آرامش

Montazer

داستان استشمام عطر حضرت در سرداب مطهر

Entezar

تشرف ابو راجح حمامی قسمت دوم

Entezar
بسیار خوش حال می شویم تا با ارسال نظرات ارزشمند خود مجموعه بیت ظهور را در تولید محتوای بهتر یاری نمایید.

هیچ نظری وجود ندارد