داستان
ديدار عجيب ابو سعيد هندي با امام زمان بخش پایانی
قسمت سوم
…بلخ، داود بن عباس رفتم و گفتم: اي امير آنچه در جستجويش بودم، يافتم و من گواهي ميدهم كه معبودي جز خداي يكتا نيست و محمد رسول او است
امير بلخ با من خوش رفتاري كرد و به من احسان نمود و به حسين بن اشكيب گفت: همدم نيكي براي ابو سعيد باشد
من نزديك حسين رفتم و با او همدم شدم و او تعاليم اسلام را به من آموخت، به او گفتم: ما در كتابهاي آسماني پيامبران پيشين خوانده ايم، كه محمد (صلوات الله علیه) آخرين پيامبر است و بعد از او پيامبري نخواهد آمد و مقام رهبري، بعد از او مخصوص وصي و وارث و جانشين او است، سپس مخصوص وصيّ پس از وصيّ ديگر و همواره فرمان خدا (در مورد امر رهبري) در نسل آنها جريان دارد، تا دنيا به پايان رسد، بنابراين وصيّ وصيّ محمد (صل الله علیه و آله) كيست؟
حسين بن اشكيب: او حسن (علیه السلام) و بعد از او حسين (علیه السلام) فرزندان محمد (صل الله علیه و آله) هستند و همچنان ادامه يافت تا اكنون وصي آنها (صاحب الزمان) (علیه السلام) است.
آنگاه حسين بن اشكيب، آنچه را در مورد امام زمان (علیه السلام) و غيبت او و ستم هاي بني عباس بود، براي ابو سعيد نقل كرد و همه چيز را به آگاهي ابو سعيد رسانيد.
ابو سعيد كه يك مسلمان شيعه متعهد شده بود، از آن پس به جستجوي حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) پرداخت تا اينكه در اين راستا نيز موفق گردد.
ابو سعيد در جستجوي صاحب الزمان (علیه السلام) بود، به قم آمد و در سال ۲۶۴ ه -.ق همراه ما (شيعيان) بود و با آنها به بغداد مسافرت كرد….
يكي از دوستانش از اهل سند كه پيرو كيش سابق ابوسعيد بود، نيز همراه ابو سعيد.
عامري مي گويد: ابو سعيد به من گفت: من از اخلاق دوستم خوشم نيامد، از او جدا شدم تا به قريه عباسيه رفتم در آنجا پس از نماز، همچنان درباره آن كسي كه در جستجويش بودم مي انديشيدم، ناگاه شخصي نزد من آمد و نام هندي مرا ذكر كرد و گفت: آيا تو فلاني (ابو سعيد غانم) هستي؟
گفتم: آري.
گفت: آقايت تو را دعوت كرده دعوتش را اجابت كن
ابوسعيد مي گويد: همراه او به راه افتادم، او همواره مرا از اين كوچه به آن كوچه (در قريه عباسيه در نهر الملك) مي برد، تا به خانه و باغي رسيد ديدم حضرت در آنجا نشسته است و به زبان هندي، به من خوش آمد گفت، فرمود: حالت چطور است؟ حال فلاني و فلاني كه از آنها جدا شدي چگونه است تا نام چهار نفر (از دوستان هندي مرا) شمرد و جوياي حال هر يك يك آنها گرديد و سپس به زبان هندي همه سرگذشت هاي مرا به من خبر داد، آنگاه فرمود: مي خواستي با اهل قم براي انجام حج به مكه بروي؟
عرض كردم: آري اي مولاي من!
فرمود: امسال با آنها به حج نرو و مراجعت كن و سال آينده به حج برو، آنگاه كيسه پولي كه همراهش بود نزد من نهاد و فرمود: اين پولها را خرج كن و در بغداد نزد فلاني – نامش را برد – مرو و به او چيزي نگو.
محمد بن محمد عامري مي گويد: سپس ابو سعيد هندي به قم آمد، در حالي كه به هدف رسيده بود، سرگذشت خود را براي ما تعريف كرد …
او سال بعد به حج رفت و نيز به خراسان رفت و از خراسان هديه اي براي ما فرستاد و مدتي در خراسان بود و سرانجام در آنجا وفات كرد، خدايش او را بيامرزد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هیچ نظری وجود ندارد