داستان حواله حضرت-قسمت دوم
هیچ کدام از ما تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعداً هم او را در شیراز ندیدیم.
آن سید متوجه من شد و مرا به اسم مخاطب قرار داد و فرمود:
میرزا ابراهیم، بدان که رقعه تو خدمت
حضرت صاحب الزمان علیه السلام رسید و به آن بزرگوار تسلیم شد.
از صحبت ایشان مبهوت شدم. دیگران هم معنی کلام
سید را نفهمیدند؛ لذا از او پرسیدند: جریان چسیت؟
فرمود: شب گذشته در خواب دیدم عده زیادی اطراف
جناب سلمان محمدی (ره) جمع شده اند. نزد آن حضرت رقعه ها و
نامه های زیادی بود و ایشان مشغول نظر کردن به آنها بودند.
وقتی جناب سلمان مرا دیدند به من فرمودند: برو نزد آمیرزا
ابراهیم (علاوه بر اسم، سایر مشخصات مرا نیز بیان نموده
بود) و به او بگو رقعه اش دست من است. و دست خود را بلند کرد.
سپس رقعه به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه
الشریف رسید. و در همان عالم رویا دیدم که ایشان رقعه ای مهر کرده در دست داشتند.
در همان عالم خواب این طور فهمیدم که نامه هر کس را آن
سرور قبول کرد، آن را مهر می کند و کسی که حاجتش قبول
نیست اصل آن را به او رد می کند.
حاضرین و همدرسها راجع به صادق بودن خواب سید از من پرسیدند.
من هم قضیه را برایشان بیان کرده و قسم خوردم که
احدی بر این کارم مطلع نبوده است؛ لذا آنها مرا بشارت دادند که
حاجاتم برآورده خواهد شد و همان طور هم شد؛ یعنی
طولی نکشید که به زیارت کربلا موفق شدم چنانکه الان در این جا
( کربلا) هستم و سایر حوائجم هم بحمدالله برآورده شد.
?:تشرفات خدمت امام عصر ارواحنافداه
➖➖➖➖➖➖➖
هیچ نظری وجود ندارد